بررسی زندگی كنستانتين الكسي يف و عقاید و آثار او در 16 صفحه در قالب Word قابل ویرایش.
بخشی از متن :
كنستانتين الكسي يف در سال 1863 در مسكو در خانواده اي روشنفكر و از كارخانه داران روسيه متولد شد .
فضاي خانواده وي هميشه آغشته به عشق به تئاتر بوده است و الكسي يف براي اولين مرتبه در پنجم سپتامبر 1877 در يك نمايش خانوادگي بازي كرد . به تدريج علاقمندان به نمايش گرد او جمع شدند و گروهي را تشكيل دادند كه نام آن را «انجمن الكسي يف » گذاشتند .
در سال 1885 ، الكسي يف نام مستعار استانسيلا وسكي را براي خود برگزيد .
وي در اوايل كار هميشه سعي داشت از هنر پيشگان بزرگ تقليد كند و در اين كار موفق هم بود . ولي بتدريج متوجه شد كه كار هنرپيشگي بايد خلاق باشد . وي معتقد بود كه «هنرپيشه بايد مفسر عالي ترين احساسات بشري ور هبرو مربي تماشاچي باشد .»
در سال 1897 با نميروويچ دانچنكو آشنا مي شود و به اتفاق در راه ايجاد «تئاتر مخات» (تئاتر هنر آكادمي مسكو) مي كوشند . تئاتر مخات در 14 اكتبر 1897 افتتاح مي شود و تراژدي تاريخي تزار فئودور ايوانويچ اثر تولستوي كه مدتها زير تيغ سانسور بود برنامه افتتاحيه اين تئاتر مي شود .
وي آثار زيادي را بر روي صفحه مي برد از جمله دايي واينا در سال 1899 – سه خواهر 1901، باغ آلبالو 1904 - بيچاره آنكه گرفتار عقل شد اثر گريبايدوف 1906 – بازرس اثر گوگول 1908 و آثاري از مولير – شكسپير و ايبسن و . . .
در سال 1918 تئاتر و اپرايي به نام استانسيلاوسكي افتاح مي شود . در سالهاي 1922 تا 24 به اروپا – آمريكا سفري هنري مي كند و دنياي هنري اروپا و آمريكا را با سيستم خود آشنا مي كند و در شوروي هم استوديوهاي مختلف هنري زير نظر او اداره مي شوند .
در آمريكا كتاب زندگي من در هنر را نوشت و به چاپ رساند .
در 29 اكتبر 1928 ، استانسيلاوسكي ضمن اجراي نقش ورشينين در نمايشنامة سه خواهر اثر چخوف كه به مناسبت سي امين سال افتاح مخات اجرا مي شد ، دچار حملة قلبي شد . از آن زمان به بعد او ناگزير دست از بازي كشيد و تمام وقت خود را صرف كارهاي كارگرداني و آموزشي كرد و هيچگاه از جستجوي راه هاي تازه و كاملتر براي خلاقيت صحنه اي دست نكشيد .
وي معتقد بود كه «هنر نمي تواند ايستا باشد ، هنر بايد همواره پوينده و روبه تكامل باشد ، در غير اينصورت فرسودگي و مرگ تدريجي آن آغاز مي شود .»
استانسيلا وسكي كار آزمايشگاهي خود را با گروه هنرپيشگان تئاتر مخات كه در رأس آنها امگا كنيپر چخواد (همسر چخوف) و كدروف و تاپاركف قرار داشتند با كار روي نمايشنامة تارتوت اثر مولير آغاز كرد .
در سال 1936 وي لقب هنرمند خلق شوروي را گرفت .
در سال 1937 جلد اول كتاب «آماده سازي هنرپيشه» (كار هنرپيشه روي در جريان تئاتر ) را آماده و جلد دوم آن را آغاز كرد .
فعاليت هاي مداوم استانسيلا وسكي و سيستم او باعث تحولات گوناگون در تئاتر شد و تأثير اساسي و عمده اي بر رشد و تكامل هنر صحنه اي قرن بيستم جهان گذارد .
طبق اظهار نظر بزرگان تئاتر اروپا و آمريكا ، صحنه هاي جهاني تئاتر معاصر از وصاياي گرانبهاي كارگردان كبير روسيه پيروي مي كنند و او را پايه گذار علم تئاتر معاصر مي دانند . مجموعه آثار علمي و ادبي استانسيلا وسكي هشت جلد است كه عبارتند از :
زندگي من در هنر (1926) ، كار هنرپيشه روي خود در مراحل مختلف (دو جلد) ، كار هنرپيشه روي نقش – مقالات – سخنرانيها ، بحثها و نامه ها (چهار جلد ) : نامه ها از سال (1886 تا 1938) – استانسيلا وسكي در سال 1938 درسن 75 سالگي درگذشت.
« در مورد سيستم استانسيلاوسكي پيش داوري هاي زيادي وجود دارد : اينكه فقط با هم ذات پنداري با شخصيت سروكار دارد ، اينكه فقط به درد بازيگران طبيعت گرا يا واقع گرا مي خورد . اينكه حاصل بوطيقاي خاصي است و امثال اين حرفها .»
استانسيلاوسكي دركتاب (آفرينش يك نقش ) مي گويد : هركارگرداني در كار كردن روي نقش و برنامه خود براي پيشبرد كارش شيوة خاص خودش را دارد . هيچ قانون تثبيت شده اي وجود ندارد . اما مراحل دروني كار و فرايندهاي روان –فيزيولوژيكي را كه در سرشت ما ريشه دارند ، بايد دقيقاً رعايت كرد . شرايط انساني كه استانسيلاوسكي از آن سخن مي گويد بر فرايندهاي روان-فيزيولوژيكي مبتني است و آن را مي توان »ذهن – بدن طبيعي» تعريف كرد .
ذهن – بدن را وقتي مي توانيم طبيعي بناميم كه بدن به خواست هاي ذهن طوري پاسخ بدهد كه نه بيهوده و اضافي و نه ناهماهنگ باشد . يعني هنگاميكه : بدن به خواست هاي ذهي پاسخ بگويد ، واكنش به همة خواست هاي ذهن فقط به آن خواست هايي كه بدن با آنها سازگار است و تلاش براي ارضاي آنها .
هماهنگي ذهن – بدن در بدني آشكار مي شود كه در خلاء عمل مي كند . كه ا ز كنش لازم نمي پرهيزد . كه به نحوي تناقض آلود و سترون – واكنش نمي كند . ذهن – بدن طبيعي عملاً ساده ترين و طبيعي ترين شرايط انساني است و كاملاً آزار دهنده است كه «به محض اينكه بازيگر پا به صحنه مي گذارد ، بي آنكه اثري از خود بجا بگذارد ، ناپديد مي شود .» اما همانطور كه مي دانيم حقيقت دارد ، بدن به محض رفتن بر روي صحنه ميل به بيهودگي ، اضافه بودن و ناهماهنگي مي كند . در بيهودگي عمل مي كند ، اصلاً نمي خواهد عمل كند . خودش را نقض مي كند ، آن حالت طبيعي را از دست مي دهد كه قبل از آمدن بر صحنه داشت و دوباره بلافاصله پس از ترك صحنه آن را باز خواهد يافت . براي بازآفريني اين سرشت طبيعي ، اين «صداي زندگي انساني ، اين واقعيت » كار، مطالعه و تكنيك لازم است . سيستم اين است . ذهن ضرورت ها را مي سازد . «پرژيواني» (بازگشت به زندگي ) .
و...
مبلغ قابل پرداخت 30,000 تومان